همواره افرادی وجود دارند که سعی دارند نظرات، عقاید و حتی گرایشات فکری، سیاسی و دینی خود را بر دیگران تحمیل کنند. معمولا این میل در افرادی وجود دارد که به دنبال اعمال سلطه بر دیگران هستند. و هنگامی که طرف دیگر تسلیم خواست آنها نشود، درگیری شدیدی رخ میدهد که بهای آن را افراد ضعیف و بیپشتوانه میپردازند.
یک روانشناس میگوید: «زورگویی و سلطهجویی نوعی پارانویا است که برخی افراد به این اختلال دچار میشوند. فرد مبتلا به این اختلال غیر از خود و نیازهای شخصی خود هیچ چیز دیگری نمیبیند، نسبت به خود احساس غرور و بزرگی دارد و احساس میکند که تمام اطرافیان قصد دارند به او نزدیک شوند. چون خود را شخصیتی مهم میپندارد».
بسیاری از مردم در طول زندگی خود با چنین افرادی مواجه میشوند. خواه یکی از والدین، برادر یا خواهر و خواه دوست و یا صاحب کار آنها ممکن است شخصی سلطهجو باشد. هدف افراد سلطهجو، کنترل دیگران برای نشان دادن قدرت است. شواهد میگوید این حالت چیزی جز اختلال و بیماری روانی نیست.
درمحیط کار و در سطح حرفهای بسیاری از مدیران و رؤسا تلاش میکنند بر کارمندان و زیردستان خود اعمال نفوذ کنند تا با نمایش قدرت و سلطه، کمبودها و خلأهای درونی خود را ترمیم کنند. این افراد از بیماری و میزان شکنندگی شخصیت خود که منجر به اینگونه رفتارها میگردد، بیاطلاعاند.
در راه تحمیل قدرت و نفوذ، شخص مستبد غالباً به دنبال دامن زدن به نزاع و مشکلات با استفاده از روشها و ترفندهای مختلف و در راستای کنترل افراد کم قدرت و بیپناه است تا با ظلم وحشیانه او مقابله نکنند. امروزه اینگونه رفتارهای قلدرمآبانه بسیار بیش از گذشته رواج یافته است.
افراد سلطهجو چه ویژگیهایی دارند؟
لئو تولستوی در کتاب «جنگ و صلح» در توصیف افراد سلطهجو و اقتدارگرا مینویسد: «دیوانگی بهتر از عقل است کسانی که عقل ندارند به اهداف خود میرسند و برای موانع ارزش قائل نیستند نه داشتن شرم، نه دروغ گفتن و نه حتی ترس و نه بی وجدان بودن آنها را از رسیدن به آنچه میخواهند باز نمیدارد». این توصیفی است از شخصیت افراد سلطهجو که تنها سلطه، رسیدن به قدرت و دست یافتن به مقام روان بیمارشان را آرام میسازد.
عوامل منجر به رفتارهای قلدرمآبانه
عوامل مختلفی در ایجاد رفتار سلطهجویی و قلدری در افراد مؤثر است. از جمله این عوامل به موارد ذیل اشاره میکنیم:
۱- روانشناسان بر این باورند که این افراد از مجموعهای از عقدههای درونی و اختلال روانی رنج میبرند. مشکلاتی که در شخصیت ظاهری این افراد انعکاس یافته، در نتیجه با دخالت در امور دیگران و تلاش جهت اعمال نفوذ و قدرت بر آنان سعی بر جبران کمبودهای درونی خود میکنند.
۲- همچنین روانشناسان عقیده دارند که این دسته از رفتارهای زورگویانه ریشه در کودکی دارد. اجرای کامل خواست و میل کودک بدون در نظر گرفتن شرایط، کودک را تبدیل به شخصی میکند که همواره برای دستیابی به آنچه میخواهد به دیگران زور میگوید.
۳- محیط رشد کودک نیز در بروز رفتارهای قلدرمآبانه دخیل هستند. بدیهی است کودکی که درخانوادهای رشد میکند که تمامی اعضای آن میل به زورگویی دارند، این رفتار در او ریشه میداوند. کودک همواره از والدین خود تقلید میکند. به خصوص در دوران نوجوانی برای جلب توجه سعی میکند بر دیگران اعمال نفوذ کند.
۴- ممکن است محرومیت و سرکوب شخصیت کودک در سنین خاصی منجر به میل به اقتدارگرایی شود. چرا که میخواهد با این کار آنچه را از دست داده، باز یابد.
۵- مواجهه کودک با ظلم و سنگدلی والدین یا معلمین در آینده از آنان افرادی مستبد میسازد. و نیز باعث میشود در هر زمان که قدرت دارند کینه، حسادت و میل به انتقام در رفتارشان نمایان شود.
رفتار مناسب با شخص مستبد
چند نکته اساسی در رفتار با فرد سلطهجو و مستبد حائز اهمیت است:
ـ درمان رفتاری شناختی، اولین و موفقترین راهحل برای کاهش میل به تسلط و مهار فرد مبتلا به این اختلال است. و نیز صحبت کردن صریح با او به جای اطاعت از دستورات او، راهحل مناسبی است.
ـ نادیده گرفتن او و عدم توجه به رفتارهایش. این بیتوجهی میتواند مانع تبدیل رفتار شخص به یک بیماری روانی پیچیده گردد.
ـ باید از نظرخواهی کردن از او حتی در امور بیاهمیت پرهیز کرد. به دستورات او بیتوجهی کرد حتی اگر مافوق ما باشد.
اینها برخی از اقداماتی است که به عنوان روشی مختصر و سریع میتوانیم در مواجهه با فرد مستبد و سلطهجو به کار گیریم. زیرا فرد را متوجه میکند که با دیگران تفاوتی ندارد، به اشتباه خود پی میبرد و با کنار گذاشتن رفتار سلطهجویانه خود را اصلاح میکند.