اخلاق

وفای به عهد

خداوند در قرآن‌کریم می‌فرماید: (وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً)؛ «و به پيمان [خود] وفا كنيد، زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد».

احتمالا برای همه ما پیش آمده است که قول یا عهدی از کسی گرفته‌ایم ولی او به عهد و پیمان خود وفا نکرده است، بدون اینکه عذر و دلیل موجهی داشته باشد. عکس‌العمل ما در چنین موقعیتی چگونه است؟

وفای به عهد از مهم‌ترین ویژگی‌های جامعه اسلامی است و صرف نظر از موقعیت اجتماعی، رکن مهمی در تحکیم محبت و صمیمیت بین افراد جامعه است. اعتماد متقابل عامل ایجاد تعادل در ارتباط بین افراد جامعه می‌شود، زیرا در جامعه سالم افراد مکمل هم هستند و به یکدیگر نیاز دارند.

متأسفانه خصلت نیکوی وفای به عهد در جوامع اسلامی روز به روز کم‌رنگ‌تر و بی‌رمق‌تر می‌شود. در صورتی که جامعه اسلامی باید در پای‌بندی به صفات نیک الگوی دیگر جوامع باشد.

اثر منفی عدم وفای به عهد بین دو شخص باقی نمی‌ماند بلکه بر کل جامعه تأثیرگذار است. کودکی که مورد بدقولی پدر و مادر قرار می‌گیرد، دچار خشم و ناامیدی می‌شود. برخی والدین برای آرام کردن فرزند خود به او وعده‌هایی می‌دهند که قادر به انجام آن‌ها نیستند. هنگامی که کودک با بدقولی مواجه می‌شود، خود نیز در آینده در تعامل با دیگران همین رفتار را پیش می‌گیرد. بسیاری از عادت‌ها و رفتارهای منفی افراد ریشه در دوران کودکی و نوع رفتار والدین دارد.

اینجاست که اهمیت تعالیم دینی که بر وفای به عهد تأکید دارد و آن را وظیفه حتمی انسان می‌شمارد، روشن می‌شود. وفای به عهد در تعالیم تربیتی پیامبران همان‌گونه که مسئولیتی اجتماعی است، مسئولیتی انسانی نیز است.

امروزه اضطراب بر تمام ابعاد زندگی بشر سایه افکنده است. از عوامل اساسی اضطراب از بین رفتن اعتماد متقابل بین افراد جامعه است که ناشی از خلف وعده و ناپیمانی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «کسی که بدپیمان باشد، دین ندارد». همچنین امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «وعده مؤمن نذرى است كه كفّاره‌اى برايش [متصوّر] نيست».

حضرت امیر (ع) در سفارش خود به والی مصر می‌فرماید: «و اگر ميان خود و دشمنت پيمان دوستى بستى و امانش دادى به عهد خويش وفا كن و امانى را كه داده‌اى، نيک، رعايت نماى. در برابر پيمانى كه بسته‌اى و امانى كه داده‌اى خود را سپر ساز، زيرا هيچ يک از واجبات خداوندى كه مردم با وجود اختلاف در آرا و عقايد، در آن هم‌داستان و هم‌رأى هستند، بزرگتر از وفاى به عهد و پيمان نيست».

فداکاری یا خلف وعده؟

در تاریخ داستان پادشاه عرب، نعمان بن منذر نقل شده است که پیش از اسلام به مسیحیت گروید. نعمان منذر تحت تأثير وفای به عهدِ حنظله، هم بت‌پرستی را ترک كرده به دين او درمی‌آيد و هم به او انعام می‌دهد.

«روزی نعمان بن منذر كه از پادشاهان عرب در زمان ساسانيان محسوب می‌شد به شكار رفته بود و از لشگر خود جدا ماند. در ميان بيابان سياهی به چشمش رسيد و به طرف آن رفت، چادری کهنه دید كه صاحب آن مردی از قبيله بنی‌طی به نام حنظله بود، همين كه نعمان به آنجا رسيد گفت: جایی هست که شب را بگذرانم، حنظله پيش آمد، گفت: جان من فدای مهمان، بفرمایید، نعمان پياده شد، حنظله او را نشاند و اسبش را بست.

اين خانواده باديه نشين یک میش بیشتر نداشتند كه با شير آن روزگار می‌گذراندند. حنظله به همسر خود گفت: اين مرد شخص بزرگی به نظر می‌رسد، چگونه از او پذيرایی كنيم؟ زن گفت: تو گوسفند را بكش من قدری نان می‌پزم. حنظله گوسفند را اول دوشيد و بعد كشت از شيرش قدحی پر كرده خدمت نعمان آورد. از گوشت آن نیز غذایی تهيه كردند و نزد نعمان بردند.

آن شب به نعمان بسيار خدمت كردند، چون روز روشن شد گفت: ای حنظله تو در مهمان‌داری و خدمت‌گزاری كوتاهی نكردی. بدان من پادشاه عرب نعمان بن منذرم بايد نزد من بیایی تا حق تو را به جا آورم، حنظله تشكر كرد. مدتی از اين جريان گذشت. زمانی در باديه قحطی سختی روی داد و حنظله تنگدست شد. همسرش گفت: تو در نزد پادشاه حقی داری، پيش او برو تا از فيض انعام و لطف او بهره‌مند شوی. حنظله به سوی نعمان حركت كرد.

نعمان در هر سال دو روز با شرايط خاصی برای خود تعيين كرده بود، يكی را بؤس می‌ناميد، يعنی سختی. همه ساله در آن روز با تمام لشكر به صحرا می‌رفت، به اولين كسی كه چشمش می‌افتاد دستور كشتنش را می‌داد. روزی كه حنظله خدمت نعمان رسيد همان روز بؤس بود. نعمان هم با لشكر خود در صحرا ايستاده نگاه می‌كرد چشمش به حنظله افتاد و او را شناخت، بسيار رنجيده خاطر شد كه چرا در چنين روزی آمده و نمی‌تواند حق مهمان نوازيش را بدهد، گفت: تو همانی نيستی كه در باديه مرا ميهمان كردی؟ جواب داد آری. نعمان گفت: چرا در اين روز آمدی كه روز بؤس من است؟ عرض كرد: پادشاه را بقا باد! نمی‌دانستم امير را روزی است كه نظر او در آن روز بر هركس افتد او را می‌كشد.

نعمان گفت: به خدا امروز اگر چشم من به جگرگوشه‌ام بيفتد او را می‌کشم. اينک حاجت خود را بخواه ولكن تو را زنده نخواهم گذاشت. حنظله گفت: نعمت‌های دنيا فدای جان من، اگر پادشاه تمام خزائن خود را به من دهد چون مرا می‌کشد از آن چه فايده خواهم برد. نعمان گفت: چاره‌ای نيست بايد تو را بكشم، گفت: چون به ناچار بايد مرا بكشی، مهلت بده كه بروم اهل و عيال خود را ببينم، و كار معيشت و زندگی آنان را آماده سازم. آن گاه به خدمت شما برمی‌گردم، خواهی مرا بكش و خواهی ببخش.

نعمان گفت: ضامنی بده كه اگر بازنگشتی من او را به جای تو بكشم. حنظله متحير شد. به هر كه نگاه می‌کرد تا شايد ضامن او شود، مردی از قبيله بنی‌کلب كه او را قراد بن اجدع می‌گفتند چون فروماندگی او را ديد گفت: پادشاها من ضامنش می‌شوم كه اگر تا سر يک سال در همين روز نيامد، هر حكم در حق من خواهی، انجام ده.

نعمان حنظله را پانصد شتر بخشيد و بازگشت، همين كه مدت يک سال به سر آمد، يک روز باقيمانده بود تا مدت قرارداد تمام شود، نعمان به قراد گفت: تو از جمله هلاک شدگانی.

صبح‌گاه نعمان با لشكر خود سوار گرديد و قراد را نيز با خود برد، دستور داد او را برای مرگ آماده كنند.

تا هنگامی كه آفتاب فرو رفت و نزديک بود آخرين اشعه آن ناپديد شود، ناگاه از دور سياهی سواری پيدا گرديد. چيزی نگذشت كه مردی را ديدند با عجله تمام می‌آيد. همين كه نعمان او را ديد گفت: ای احمق! چه چيز تو را بر آن داشت بعد از آن كه از چنگ مرگ خلاص شدی، بازآمدی؟ گفت وفاداری به پيمان مرا وادار به آمدن كرد. نعمان پرسيد: دلیل تو بر وفاداری و حق‌شناسی چه بود؟ حنظله جواب داد: دين من.

نعمان گفت: چه دينی داری؟ پاسخ داد: دين عيسی (ع). نعمان تقاضا كرد که آن را بر من عرضه بدار. حنظله قدری از مزايای دين خود را شرح داد. نعمان گفت: اين دين حق بوده و ما از آن غافل بوده‌ايم و ايمان آورد. وگفت: به خدا سوگند نمی‌دانم از شما دو نفر كدام وفادارتر هستيد تو كه بی‌آنکه او را بشناسی، ضامن او شدی يا او كه از چنگال مرگ خلاصی يافته بود، بار ديگر خود را در مهلکه انداخت. برای من روا نبود شما را بكشم».

وفای به عهد یکی از مهم‌ترین خصوصیات اخلاقی در پیشرفت جوامع و تقویت ارتباط سالم بین اعضای خانواده و جامعه است.

درباره نویسنده

تحریریه الهدی

دیدگاه خود را بنویسید