اگر زمانی برای شادی درنظر بگیریم، و این شادی را به عنوان سرگرمیِ همیشگی در اوقات فراغت داشته باشیم، میتوانیم زندگی را پربارتر و احساس رضایت شخصی در خود را عمیقتر کنیم.
اما این شادی چیست؟ و چگونه به آن برسیم؟
مسأله این است که ما همواره به دنبال این شادی هستیم، برخی تمام عمر خود را صرف یافتن آن میکنند در حالی که از رگ گردن به آنها نزدیکتر است. چگونه؟
همیشه در زندگی خود را با چالشهای گوناگون درگیر میکنیم، و اگر مسأله و مشکلی نباشد با خود درگیر میشویم. گاهی احساس بیحوصلگی، کسالت، دلتنگی و نارضایتی را در خود بیشتر میکنیم و اگر موردی برای نارضایتی پیدا نکردیم، از روال زندگی شاکی میشویم. با این کار روحیه خود را از بین میبریم و چشم خود را به روی حقیقت میبندیم. خوشبختی همیشه در چیزهای کوچک اطرافمان است که غالبا آنها را نمیبینیم و برای به دست آوردن آنها سخت تلاش میکنیم.
یکی از افرادی که بخش قابل توجهی از زندگی خود را در جستجوی خوشبختی به سر برده و همانند اغلب مردم بر این عقیده بوده که خوشبختی وجود خارجی ندارد یا مرتبط با شانس و اقبال است، داستانی نقل میکند تا ثابت کند که خوشبختی همچون زیبایی، اساس و علت وجودی اوست و هر انسانی قادر است هر زمان که بخواهد، به آن دست یابد. میگوید: «روزی به دیدار خانوادهای رفتم که به انسجام، پیوند عمیق، محبت، دوستی و تفاهم متقابل بین اعضای خود شهره بودند، تا جایی که به عنوان خوشبختترین خانواده شناخته شده بودند. خانوادهای متشکل از پدر و مادر و پنج فرزند. برای دیدار آنها یک روز تعطیل را انتخاب کردم که فارغ از کار هفتگی باشند. هنگامی که وارد شدم و سلام کردم پاسخ سلامم را از چند گوشه خانه شنیدم. پدر در گوشهای مشغول مرمت یک صندلی قدیمی بود. مادر در کنار پنجره ستارهها را تماشا میکرد و هر کدام از فرزندان نیز مشغول کاری بود. یکی از باغچه سنگریزه جمع کرده بود و مشغول چیدن سنگریزهها بود. دیگری آلبوم تمبر مرتب میکرد و …
هر یک از اعضای خانواده احساس خود از دیدار ناگهانی مرا تنها با تکان دادن سر و لبخندی از دور ابراز کردند و همچنان به کار خود مشغول بودند. به پدر خانواده نزدیک شدم که ببینم با رضایت مشغول چه کاری است و گفتگویی بین ما سر گرفت. گفتم: «من امروز را انتخاب کردم چون میدانستم روزهای دیگر هفته مشغول هستید». گفت: «خیلی خوب، ولی امروز هم روز مهمی است. چون روز تعطیل است، اهمیت آن از دیگر روزها کمتر نیست و این روز را با کسالت سر نمیکنیم. از دیدارت خوشحال شدیم. ما در روز تعطیل به امور مورد علاقه خود میپردازیم و به روز تعطیل (روز خوشبختی) میگوییم. با انجام سرگرمیهای مورد علاقه و ساده خود را شاد میکنیم. همانطور که میبینی همسرم تماشای ستارگان در آرامش را دوست دارد. من مرمت اشیاء قدیمی را دوست دارم و هر کدام از فرزندانم نیز مشغول سرگرمی مورد علاقه خود هستند. ما خود را از احساس خوشبختی محروم نمیکنیم و آن را با همین کارهای ساده که در طول هفته نمیتوانیم انجام دهیم، به دست میآوریم تا در طول هفته شاد باشیم».
این شخص ادامه میدهد: تا آن لحظه گمان میکردم از داشتن احساس خوشبختی محروم هستم چون چیزی برای به دست آوردن آن ندارم. همیشه فکر میکردم چیزهای پیشپاافتاده و ساده ارزش صرف وقت را ندارند و باید زمان خود را صرف کارهای مهمتری کنم. اما دانستم اگر به جمعآوری سنگریزه علاقه داشته باشم، ممکن است خوشبختی در همین کار باشد.
بنابراین باید کسالت و بیحوصلگی در ایام فراغت را کنار بگذاریم و با انجام کارهای ساده و مورد علاقه، خود را شاد کنیم و در خود احساس خوشبختی ایجاد کنیم.